یه آرایش ِ غلیظ با روحی که زنده نیست
یه غولی رو به روشه به اسم ِ یه زندگی
بین جماعت گرگی که مرده احساس
درگیر هوس شدن همه پس عشق و احساس کوش
اون دختری که آبروشو داده رفته
زندگی بین این جماعت یه کاره سخته
دلش خونه از اونکه همش میگفت میخوام
باتو فردارو بسازم تا تهش بیام
فرداتو گرفتو رفت اونم پی خودش
کسی اهمیت نمیده به دل پُرش
دنیای بدی شده هرکسی به فکر خودشه
به کی اعتقاد داری از کی گله کنه
تو که این کارتو داری یه حمافت میبینی
دخترک میگرده دنبال بکارت ِ چینی
به کی دل ببنده به کی مرد بگه ها