الهی کدوم درد باشد از این بیش
که معشوق باشد توانگر عاشق درویش
♫♫♫
تو به رحمت خویش و من بر حاجت خویشم
تو توانگری و من درویشم
بهشت بی دیدار تو همیشه زندان است
به زندان بردن من
به زندان بردن من نه کار کریمان است
الهی کدوم درد باشد از این بیش
که معشوق باشد توانگر عاشق درویش
♫♫♫
اگر کار به گفتار است بر سر همه تاجم
اگر هم به کردار است بر پشه و مور محتاجم
من کیستم که تو را خواهم چون از قسمت خود آگاهم
درد محبت تو بلاست و بلا از دوست نخواست
الهی کدوم درد باشد از این بیش
که معشوق باشد توانگر عاشق درویش
الهی کدوم درد باشد از این بیش
که معشوق باشد توانگر عاشق درویش