لحظه ی آخر حرفات تو وجودم اسیره
برای دیدن چشمات دلم هر جا بگی میره
لحظه ی دوباره بودن لحظه ی با تو نشستن
لحظه ی جدایی هامون همشون در هم شکستن
یادمه دستم تو دستات گرمی خاطره ها بود
مثه کابوس مثه رویا همیشه از ما جدا بود
حالا تو ای بهار من فرشته ی نجات من
بمون و تنهایی نرو به قلب تبر نزن
♫♫♫
دلیل همه خاطره هام بی تو زندگیم تباهه
بی تو بودن واسه ی من مثه کابوس سیاهه
اگه تو با من نباشی یا که از من تو جدا شی
یا مثه فرشته ها شی بری و پیشم نباشی
بری و پیشم نباشی..
حالا تو ای بهار من فرشته ی نجات من
بمون و تنهایی نرو به قلب تبر نزن