رمان سکوت نیاز از سهیلا مقدادی
نام رمان :رمان سکوت نیاز
به قلم :سهیلا مقدادی
حجم رمان : ۲.۳ مگابایت پی دی اف , ۱.۰۹ مگابایت نسخه ی اندروید , ۰.۹۸ مگابایت نسخه ی جاوا , ۳۳۳ کیلو بایت نسخه ی epub
خلاصه ی از داستان رمان:
از پشت پنجرۀ باران زده نگاهش را به بیرون دوخته بود تا عشق و زندگی را با تمامی وجود لمس کند گاه به آسمان آبی و گاه به پرنده ای که مست از رها شدن پرواز می کرد، و گاه به شاخه های درختها که با تکان دادن خود سعی بر شستن تن می نمودند و …..
:فرمت رمان:pdf,apk,java,epub
:دانلود رمان سکوت نیاز از سهیلا مقدادی با فرمت pdf
:دانلود رمان سکوت نیاز از سهیلا مقدادی با فرمت apk
:دانلود رمان سکوت نیاز از سهیلا مقدادی با فرمت java
:دانلود رمان سکوت نیاز از سهیلا مقدادی با فرمت jad
:دانلود رمان سکوت نیاز از سهیلا مقدادی با فرمت java (پرنیان)
:دانلود رمان سکوت نیاز از سهیلا مقدادی با فرمت epub
صفحه ی اول رمان:
از پشت پنجرۀ باران زده نگاهش را به بیرون دوخته بود تا عشق و زندگی را
با تمامی وجود لمس کند گاه به آسمان آبی و گاه به پرنده ای که مست از رها
شدن پرواز می کرد، و گاه به شاخه های درختها که با تکان دادن خود سعی بر
شستن تن می نمودند و حضورشان را نشان می دادند نگاه می کرد. تمنای پرواز و
شوق به اوج رسیدن را در طبیعت و باران بهاری احساس می کرد و آنگاه ابر
اندوه آسمان چشمهایش نیز با همدلی طبیعت، آرام آرام می بارید و شادی و غم
به یکباره به او هجوم می آورد. آبهای جاری شده روی زمین نشانی از حرکت و
امید داشت و به تماشا نشستن آن یادآور نیاز به عشقی که می دید و با حسی
یکطرفه او را صدا می زد. این حسِ نیاز و فراخوانیش او را غمگین کرد، نگاهش
را گاه به بالا و گاه به پائین می انداخت و اشکهایش را به زمین و آسمان می
سپرد. به تابش آفتاب می نگریست که نوید نور بود و تمنای خواستن را احیاء می
کرد بارش باران، لحظۀ محبت و بخشایش بود و رنگین کمان نتیجۀ الطاف آن. به
انتظار شب می نشست که هنگامۀ نیاز و تنهایی و عطش عشق بود. فصل بهار، فصل
دوباره روئیدن که مژدۀ شروعی دیگر با حرکتی نوین بود و او در انتظار این
تغییر.
با شنیدن صدای منیر اشکهاشو پاک کرد!
– اومدم منیرجون اگه چند دقیقه ای صبر کنید الان می آم.
منیر گفت:
– از بس صدات کردم خسته شدم مادرجون، اگه بدونم که زود می آیی…، خوب باشه چند دقیقه دیگه هم صبر می کنم.
شقایق سر و صورتش رو خیس کرده، همانطور پیش منیر نشست. منیر گفت:
رمان سکوت نیاز
منبع:http://www.forum.98ia.com/