الهوى و عمایله
عشق و آنچه می کند
من الهوى و عمایله و اللی سنین بحایله
از عشق و آنچه می کند، و همه سالها که می خواستم او را ترغیب کنم
ده اللی أنا قلبی شایله و ده قلبه و لا حن فـ یوم
این همان است که قلبم می خواهد، و قلب او هرگز عاشق نبوده است
یاما یا لیل جرالی و لا داری إنشغالی
مرا چه شده است، او هرگز متوجه نبود
بینام باللیالی و عیونی و لا شافت نوم
او شبها خوابید و چشم من خواب را به خودش ندید
حنن قلبه یا هوى کنا سوا و یسیبنی لیه
قلبش را بدزد ای عشق، ما با هم بودیم، چرا مرا رها کرد
یوم فی بعاده بمیه سنه مشتاقه أنا وحشانی عنیه
روزی که در انتظارش چون صد سال به طول انجامید، دلتنگ چشمانش هستم
روح و قوله یا هوى إن حبیبه مستنیه
برو به او بگو، ای عشق، که عاشقش به انتظارش نشسته است
روحله یا شوق و قوله ع اللی جرالی کله
ای شور، برو و هر آن چه بر من گذشته است را برایش بگو
اللی أنا فیه وصله و إلا أنا مش ع البال
آیا همه آنچه بر من اتفاق افتاده به او رسیده است؟ آیا من هنوز در ذهنش هستم؟
أشواقی اللی فیا صعب تهون علیا
از شور و شوقی که دارم نمی توانم به راحتی گذر کنم
ده حبیبی و عینیا مهما بعاده علیا أنا طال
او عشق و چشمان من است، اهمیتی ندارد که چه مدت از من دور باشد