القاسی
سنگدل
القاسی باین علیه الحب لکن قاسی
بیبص فی عیونی و عامل ناسی
من وسط کل الکون لمس إحساسی
سنگدل، دستم رو تو عشق براش رو کردم، اما سنگدله
تو چشمام نگاه میکنه و خودشو به فراموشی میزنه
تو همه دنیا فقط اون حس منو میدونه
تعبلی قلبی و کله من لهفه عینیا
أول ما أشوفه الشوق إلیه یتدارى فیا
و أجری علیه و أنا فاکره مش باین علیا
و أتاری قلبی سبقنی راح من بین إیدیا
با اشتیاق چشمام دلمو زدی و خسته کردی
در اولین دیدار اشتیاقمو پنهان میکنم
همیشه به دنبالشم اما طوری رفتار میکنم که خودم هم متوجه نشم
اما میبینم که دلم هنوز تو دستای خودمه
یا عیونه قولوا یا قلبه ما تخبوش کفایه
اللیل بطوله و دمعته سهران معایا
دی عینیک منین ما بروح بلاقیهم ورایا
عذبت روحک لیه کده إیه الحکایه
ای چشمانش، ای قلبش، بهش بگین پنهان کاری بسه
شب طولانیه و اشکهاش همراهش شب زنده داری میکنن
چشمانت همه جا به دنبال من هستن
قضیه چیه؟ چرا خودتو اینقدر عذاب میدی؟