ابن الجیران
پسر همسایه

ابن الجیران اللى هنا قصادى مش عارفه بس اعمله انا ایه
نمی دانم با پس همسایه که اینجا مرا خواسته چه کنم

عمال یصفر کده وینادى وف اى حته یاناس بلاقیه
برایم سوت می زند و صدایم می کند، مردم من کجا می توانم او را ببینم

اکمن حبه فى القلب نار واقف قصادى طول النهار
عشقش در قلب من آتش بر جای گذاشت و همه روز با من بود

کان بس مالو ومالى یشغلنى لیه
چه بلایی بر سر ما آمده و چرا فکرم را مداوم درگیر خودش می کند

على طول یابابا یا بابا باصص علیا علیا
همیشه به من نگاه می کند

یاما بالمرایا شاغلنى زغلل عنیا عنیا
یا اینقدر با آینه مرا مشغول کرد که چشمانم را با آینه می زند

ومافیش یاعینى یاعینى حاجه بادیا ادیا
و در دست من نیست ای چشمم

غیر انى احبه واسهر لحبه اعمله ایه
بجز اینکه دوستش داشته باشم و برای عشقش هم بیداری بکشم، چکار کنم

عشان بحبه بدارى لیلى ونهارى نهارى
چون دوسش دارم شب و روزم را مدارا کنم

والشوق فى قلبى یاعینى بیاید فى نارى نارى
و ای چشم من عشق در قلبم آتشم را شعله ور می کند

ما انا عارفه انه شارینى وانا قلبى شارى شارى
نمی دانم او مرا و قلبم را هم خریدار است

یانا من شقاوته یانا من حلوته یانا من عنیه
ای وای از توانائیش و شیرینیش و چشمانش

یاناس قلوله بطل هزار
ای مردم به او بگویید دیگر تمام کند

لیه فى الفرندا عامل حصار
چرا بی دلیل به من گیر داده است