مین غیری انا
چه کسی جز من
مین غیری انا لما الدنیا بتبکیک غیر الدمعه مابتعطیک
چه کسی جز من، زمانی که دنیا تو را به گریه وا می دارد، جز اشک چیزی را به تو نمی دهد
مین اللی حدک بتقویک
چه کسی کنار توست و تو را قوی نگه می دارد
مین غیری انا
چه کسی بجز من
وحدک عالدنیا مافیک
به تنهایی نمی توانی جلوی دنیا بایستی
بدک بالمشوار شریک
می خواهی که در روزگار مونسی داشته باشی
تزعل تفرح و یرضیک
ناراحت می شوی، شاد می شوی و او تو را راضی می کند
تبرد و بقلبی بدفیک
سردت می شود و با قلبم تورا گرم می کنم
بتنام برمشی بغطیک
می خوابی و با مژه هایم تو را می پوشانم
علی همسه حب بوعیک
و با آهنگی از عشق تو را بیدار می کند
وحدک صدقنی مافیک من دونی انا
تنها باور کن نمی توانی، بدون من
ایه نص الکون ایه وحدی بلااک
چی، نصف هستی، من بدون تو
ایه کل الکون ایه انا ویاک
چی، تمام هستی، چی، من با تو هستم
من دونک انا انا من دونک عمری کان مابیعرف غیر الحرمان
من بدون تو، عمر من بدون تو جز محرومیت را نمی دانست
قلبی وحید وبردان
قلب من تنهاست و سردش شده است
من دونک انا ماکنت بلاقی الحنان
بدون تو من، مهربانی را نمی دیدم
و لا فرحه تمحی الاحزان
سروری که ناراحتی را از بین ببرد هم نبود
ولا بعرف طعم الامان
و طعم امنیت را نچشیده بودم
کان بینسانی النسیان
فراموشی، مرا فراموش کرده بود
دنیا مألها عنوان
دنیا هیچ نام و نشانی نداشت
مابحس بقلبی عشقان
احساس نمی کرد که قلب من عاشق است
وما کان فی عالزمان من دونک انا
و بدون تو نمی توانستم در برابر روزگار بایستم