وحدی معاک
تنها با تو

ماشی حدی وبعنیک مدوب الکل حوالیک
راه خودت را می روی و با چشمانت هر کسی که در اطرافت بوده را سوزانده ای

نظره هیک وغمزه هیک ولا حلوه بتفلت منک
و با یک نگاه و یک چشمک هیچ دختر زیبایی از دستت در نمی رود

ناسی انی بغار بجن
فراموش کرده ای که من در حد جنون ازتو بیزارم

خصوصی لوضحکولک هن
خصوصا اگر آن دخترها برایت بخندند

انت تابرنی بتحن بیوقع قلبک منک
تو نشان می دهی که دلسوزی می کنی آنقدر که دلت از دستت می رود

وانا اجمل شاب بیتمنی بمشوارنی یشارکنی
زیباترین جوانان آرزو می کنند که روزشان را با من بگذرانند

مش مثلک انت مضیعنی بحرکاتک وملبکنی
نه مانند تو که با این حرکات مرا از دست داده ای و مرا سرخورده کرده ای

واذا حلوی بایدک تغمیلک بتلحقها و بتترکنی
و اگر دختر زیبایی می بینی رهایم می کنی و به سویش می روی

ولا حلوه بتفلت منک وصدفه لو علی هالطریق یسلم علی شی رفیق
و اگر تصادفا یکی از دوستهای پسرم به من سلام کند

دغری راح تعمل تحقیق تسالنی وتحاسبنی
شروع به بازجویی می کنی و بازخواستم می کنی

مین ووین وکیف ولیش رفیقی هو ومن قدیش
طوری سوال می کنی که به نظر برسد او دوست صمیمی منست

دوب واتعذب ماعلیش صارلک عمر معذبنی
کمی بسوز و عذاب بکش، مشکلی نیست، تو یک عمر است که مرا عذاب می دهی