اشتکی منه
از او شکوه می کنم
و أنا بین ادیه و قصاد عنیه مش حاسه غرام
وقتی در بین دستها و در برابر چشمانت هستم، عشق را احساس نمی کنم
مع انه کان بیقول کلام مش أی کلام
زیرا چیزهایی می گفت، نه هر چیزی
اشتکی منه طب ابعد عنه
از او شکوه می کنم و دور می شوم
لا جانی و لا مانی ما خلصت أنا
نیامد و اهمیتی نداد، من تمام شدم
احن له تانی اسمعه لو جانی
چرا من دوباره باید متاسف باشم، وقتی می آید باید گوش دهم؟
درسته حفضته فهمته أنا
من به او توجه کردم و او را درک کردم
الله الله عایز یرجعلی تانی
آه خدای من، می خواهد دوباره بازگردد
الله الله عایز من قلبی ایه
آه خدای من، از قلب من چه می خواهد
الله الله مش قللی انه حینسانی
آه خدای من، نگفت که مرا فراموش کرده است
الله الله بیحن تانی لیه
آه خدای من، چرا دوباره دلتنگ من شده است
یانی منه یاه ده أنا قلبی تاه و احتار ویاه
آه قلبم می رود و من در کنارش احساس پریشانی می کنم
هو فاکرنی ایه یعنی هموت علیه
فکر می کند که من برایش می میرم