جایین یقولولی
می گویند

جایین یقولولی داب حبیبی
می گویند که عشق من شکنجه دیده است

جایین یقولولی شاف عذاب
می گویند که عشق من آزار دیده است

فاکرنی مرتاحه فی بعده وانا قلبی فی بعده داب
فکر می کنند که بی او خوشحالم، اما قلب من در نبودنش می سوزد

من یوم غیابه والله حالی عینی محرومه النوم
از روزی که رفت، چشمان من خواب را به خود ندیدند

واللی بیجرالی وجرالی ماجراله فی یوم
و همه آنچه برای من اتفاق افتاد برای او اتفاق نیفتاد

لاموا علیه وقالوا کفایه
سرزنشم کردند و گفتند کافیست

حیره وشوق وعذاب وفراق ومرار
پریشانی، شور، آزار، دوری و سختی

قلت یاناس خلونی کفایه
گفتم ای مردم، تنهایم بگذارید، کافیست

انا من بعده ف نار من بعده ف نار
از روزی که رفته می سوزم، از روزی که رفته می سوزم

اشکی لمین والکل ظالم اشکی لمین انا
وقتی کسی درک نمی کند به چه کسی شکوه کنم؟

اشکی لمین ربی اللی عالم ایه بیه انا
به چه کسی شکوه کنم، وقتی خدایم همه آنچه برایم اتفاق افتاده است را می داند

لو لیله شافوا دمع عینی
اگر یک شب اشکهای چشمم را ببینند

لو لیله حسوا زی ناری
اگر یک شب سوز مرا احساس کنند

کانوا عرفوا ایه الی فی قلبی من حیره وشوق ومرار
خواهند فهمید که چقدر قلب من از پریشانی و شور و سختی می سوزد

ولا کانوا ف یوم علیه لاموا ولاقالوا ای کلام
و دیگر هرگز سرزنشم نمی کنند و درباره من نمی گویند

انا کنت حسیبک یا حبیبی واختار النار
من هرگز تو را رها نمی کنم و جهنم را انتخاب کنم

قلبی اختار فی الحب أنانی
قلب من کسی را برای عشق انتخاب کرده که بسیار مغرور است

عمره ماحب وعمره فی یوم ما احتار
کسی که هرگز عاشق نشده و محبت را نمی شناسد

سابنی لوحدی فغربه اعانی
مرا در ناکجا رها کرد تا آزار ببینم

انا بین جنه ونار بین جنه ونار
من بین بهشت و جهنم هستم