بیاع و شاطر
فروشنده و استاد
بیاع و شاطر و بریمو … خداع و أبصم بالعشره
فروشنده و استاد و حیله گر، من رویش تمبر ده تایی خواهم زد
(کنایه از مردی که به دنبال زنان است … کنایه از اطمینان و شرط بندی)
کداب و أصلى على قدیمه … لا لیه فى حب ولا فى عشره
او یک دروغگوست و همیشه هم بوده، نه به عشق اهمیتی می دهد و نه زندگی مشترک
خاین کبیر وده مبدأه … یعرف یغیر وتصدقه
او یک خائن است و اصالت او خیانت است … می داند که چگونه حد حسادت را نشان بدهد که تو باور کنی
وفى التمثیل مالوش مثیل … دارس وکمل تعلیمه
و در این بازی هیچ کس چون او نیست … درس خوانده و به کمال رسیده
مهما یقولک تسمعله وانت مصدق ومسلم
اهمیتی ندارد که او میگوید و تو میشنوی … تو باورش می کنی و تسلیمش میشوی
یکدب علیک وتدمعله فى الکدب استاذ ومعلم
او به تو دروغ میگوید و تو اشک میریزی …. در دروغگویی استاد و مدرس است
هادى اوى نسمه هوا یوعد اوى ویسیب هوا
آرام است، چون یک نفس کوتاه … بسیار قول میدهد و در آخر عشقش را ترک می کند