مانی مانی
برای من، برای من
لا والله مانی مانی
قسم می خورم که برای من نیست
غیر الأسمر عشقانه
اما کسی که برنزه شده عاشقانه ای با من دارد
قلبی حبک یالأسمر من یوم الکنت صغیره
قلب من از وقتی وقتی جوان بودم تو را دوست داشت
تعذبت وقلبی تمرمر جن وداب من الغیره
و آزار دیدم و قلبم همه انواع سختی ها را دید و در حسادت ذوب شد
أبعد عن حبک.. لا لا ما افارق دربک.. لا لا
نه، دور از عشق تو نه، نمی توانم از راه تو دور باشم
ولا شیلک من تفکیری
و نمی توانم تو را از فکر کردن به من دور کنم
المر بحبک جنه سحر عیونک سارقنی
تلخی هنگامی که عاشق تو هستم چون بهشت است، جادوی چشمان تو مرا دزدیده است
قلبک ما أبعد عنه ولولا الروح تفارقنی
قلب تو نمی خواهد از من دور باشد و اگر به خاطر روحت نبود، جدا می شدی
تدلل تطلب روحی ما اقصر لو رایدها
می خواهی که روح مرا به دست آوری، امتناع نمی کنم، اگر این آن است که تو می خواهی
حبک دوا لجروحی فرحه عمری زایدها
عشق تو دردی است برای زخم های من، تو شادی زندگی من را افزون می کنی
لا والله مانی مانی
قسم می خورم که برای من نیست