و کبرنا
بزرگ شدیم

ضمیری مش مرتاح وقلبی مش مرتاح
حاسس إنی ضایع ومضیع المفتاح
أفکاری قلقانه وعینیّ سهرانه
حاسس إنک یا بنتی ما عدتی انتی انتی
حاسس إنک تعبانه حاسس إنک زعلانه
عم شوف بعینیکی غیوم سودا
عم تشتی هموم هموم
یمکن أنا غلطان ویمکن انتی غلطانه
نه ذهنم آروم میگیره نه دلم
فکر میکنم هم خودم گم شدم هم کلیدو گم کردم
فکرام نگرانم میکنه و خوابو از چشمام میگیره
دخترم، فکر میکنم آسیب دیدی و ناراحتی
ابرهای تیره رو توی چشمات میبینم که درد میبارن
شاید من اشتباه میکنم، شاید هم تو

إحساسک بمحلو یا بیی
إحساسک بجلو وعن إذنک بدّی قلو
بنتک صارت صبیه
کل ما غیمه سوداء قبالی
مرقت شو بتخطر ع بالی
تخطر ع بالی کلماتک
تخطر ع بالی نظراتک
وارجع عروزنامه عمری
راجع أول صفحه بعمری
غیره و توعظنی من کتاب
بیحکی الدنی نعاج دیاب
وما وافق یا بیّی یا بیی
وشو تعیط علیّ
احساست قابل احترامه بابا
احساست درسته
ولی اگه اجازه بدی میخوام بگم دخترت دیگه بزرگ شده
هر بار که اون ابر تیره تو چشمام میاد
حرفها و نگاهای تو به ذهنم میاد
اولین لحظات زندگیم که دختر کوچکی بودم و مراقبم بودی

ایه یا بنتی لما صغیره کنتی
خبیتک تحت جناحی خبیتک تاترتاحی
وکبیره هلأ صرتی
صرتی انتی جناحی
بحلف بعینیکی بعینیکی
من کتر خوفی بوقتها علیکی
کنت ارسملک صور و أخبار
تا عطف قلبی یحاوطک دایر من دار
وتبقی عطر زنبق معبا الدار
و تکبری بعین الکل
تبقی صغیره بعین عینی
آره دخترم، وقتی کوچیک بودی تو رو زیر بالهای خودم پنهان میکردم
اینطور بودی که آرامش داشتی و استراحت میکردی
حالا بزرگ شدی و خودت یکی از بالهای من شدی
به چشمات قسم از ترسم
تصاویر رو میکشیدم و داستانها رو مینوشتم
اینطور قلبم همیشه به تو دسترسی داشت
و تو چون رایحه زنبق فضای خونه رو پر میکردی و به چشم همه میومدی
اما همیشه تو چشم من جوون موندی

و کبرنا یا بیی
کبرت فینا الایام
المسؤولیه کبرت معانا
و کبرت الأحلام
کرمالی یا بیی
شارکنی المسؤولیه
ایه یا بیی
بزرگ شدیم بابا
روزگار هم با ما گذشت
مسئولیتمون زیاد شد
رویاهامون هم زیادتر شدن
به خاطر من بابا
بگذار تو مسئولیتها شریک بشم

ما تخافی یا بنتی
یا زهره عینیی
وحدک ما بخلیکی
بعرف صرتی صبیه
وصار لازم خاویکی
نگران نباش دخترم، گل چشمم
ترکت نمیکنم
میدونم بزرگ شدی
باید درکت کنم

بحاول ما خبی علیک
ولغیرک ما اشکی
بتطلع بعینیک
بحسک عم تفهمنی
من قبل ما احکی
صعبه وحدی کفی الدرب
و اخدوا منى فرح الحب
خطفوا منی قلب القلب
وسرقوا منی الضحکه
سعی میکنم هیچیو ازت پنهان نکنم
و به هیچ کس جز تو شکوه نکنم
وقتی تو چشمات نگاه میکنم احساس میکنم
پیش از این که حرف بزنم منو درک میکنی
برام سخته تنها برم
وقتی اونا شادی عشق و بخشی از قلب و لبخندو از من میگیرن

مش عم صدق شو عم بسمع
حاسس قلبی بلش یدمع
برام سخته اینایی که میشنومو باور کنم
احساس میکنم قلبم داره اشک میریزه

اخدوا صوتی لمین بغنی
خطفوا لون دموعی منی
حرموا عیونی تبکی
ساعدنی یا بییی
ما تترکنی یا بیی
ردلی ع قلبی الضحکه
اونا صدای منو گرفتن، برای کی باید بخونم
اونا رنگ اشکامو گرفتن حتی نمیگذارن اشک به چشمام بیاد
کمکم کن بابا، تنهام نگذار، لبخند قلبمو برگردون

راح ترجعلک الضحکه و ایام الهنا
عنک مش راح اتخلى ولا دقیقه أنا
ومش راح خلی تطول النطره
و اللیله قبل ع بکرا
قلبک راح رد الضحکه
رح ردا أنا
تو لبخند و روزهای شادتو پس میگیری
من برای یه دقیقه هم تنهات نمیگذارم
خیلی منتظرت نمیگذارم
مشب به فردا میرسه و من لبخند قلبتو بهت پس میدم

ما کان عندی شک یا بیی
انو اذا حکینا اخدنا و اعطینا
راح افهم علیک
وراح تفهم علیی
ایه یا أبیی
مطمئنم بابا اگه صحبت کنیم مشکل حل میشه و همو درک میکنیم
آره بابا

ایه یا بنتی
آره دختر