بالروح بالدم
در روح و جان، در دل
بالروح بالدم رح تبقى یا غالی
در روح و جان، در دل، تو تنها خواهی بود ای گرانبهایم
بالروح بالدم شو ما صار بحالی
در روح و جان، در دل، اهمیتی ندارد چه بر خواهد گذشت
مجنونی عنی قالوا
درباره من گفتند دیوانه است
کل واحد حر بحالو
هرکس با حال و روز خودش تنهاست
یفنى الکون من رجالو ما فی غیرک رجالی
اگر مردی بر روی زمین نماند، کسی جز تو مرد من نخواهد بود
لو غصبونی بغیرک لو ما بسمح یصفالو الجو
اگر وادارم کنند با کسی جز تو باشم، آرامش را از دنیای پیرامونش می گیرم
ما بیطلع علی الضو باللیل بسمم حالی
صبح من نخواهد آمد، نیمه شب خودم را مسموم خواهم کرد
اول ما شفتک جنین عبقوجی وشو نهمیت
وقتی اولین با دیدمت دیوانه شدم، چهره ام تغییر کرد و نگران شدم
بالرجعه ضیعت البیت
حتی راه بازگشت به خانه ام را هم گم کردم
الحب بیعمی یا حالی
عشق توان دیدن را هم از تو گرفته است