بنوب
هرگز
بنوب بنوب بنوواب عنی لا تتغرب
هرگز با من غریبی نکن
یا عیونی لا تنامی حبیبی اللیله مسرب
ای چشمان من نخوابیدعشق من امشب رفتنی است
یا ریت نلاقی الدوا ونلاقی الوجع انقطع
کاش دوایی پیدا کنیم و ببینیم دردمان قطع شده است
والوقت ابتدا یمشی عالهدا لو شاف الموعد قرب
وقتی میبیند زمان موعود نزدیک شده، به آرامی میرود
ریح المسا غربه ناحت شمالی
باد غریبانه و سرد شب که از طرف شمال وزید غربت را برایم آورد
وآنی لحالی هب الدفا هبه
در حالی که من تنها بودم ناگهان گرما از طرف دیگر وزید
ضحکه حبیبی مرت ببالی
و خنده عشقم به یادم اومد
حط بقلبی وشیل رماح
در قلبم تیر بگذار و بردار
یا حزن الواقف ع سلاح
ای غمی که بر اسلحه ایستاده ای
لیل البکا ولا راجع حبیبی یسکن فؤادی
امشب شب اشک ریختن است یا عشق من بازگشته تا در قلبم ساکن شود
غفله العمر والله
به خدا قسم غفلت عمر بوده است
وینک حبیبی تحفظ ودادی
کجایی عزیزم که از عشقم حفاظت کنی