لو ما بتکذب
اگه دروغ نمی گفتی

لو ما بتکذب لو لو لو
ما کان عندی بحبک لو
اگه دروغ نمی گفتی
درمورد عشقت شک نمی کردم

بالسهره بتجاملنی وبعیونک بتغازلی
تو جشنهای شبونه منو تحویل میگیری و با چشمهات به من ابراز محبت میکنی

لا مابدی تدللنی وتنسانی ع طلوع الضو
نه نمیخوام منو لوس کنی و روز بعد فراموشم کنی

یا عیونی لما تلاقینا حکیوا مع بعضن عینینا
چشمهای من، وقتی ما همدیگه رو دیدیم، چشمهامون باهم حرف میزدن

صار قلبی بالهوى نار
و قلبم تو هوای عشق تو مثل آتش شد

صدقتک عشره بالمیه وعشره کرمال السهریه
تو رو ده درصد باور کردم، اون ده تا هم به خاطر اون جشنهای شبونست

والباقی بالهوا طار
و بقیش توی هوا پرید

نیال قلبک کلو حنیه خبرنی شو عامل فیی
خوش به حال قلبت که پر از محبته، بهم بگو با من چیکار کردی

مدوب قلبی المحتار
قلب سرگردون منو آب کردی

حیرت الحب وکلماتو وجننت القلب ودقاتو
عشق و کلمات عاشقونه رو شگفت زده و قلب و ضربانش رو دیوونه کردی

کیف منکفی المشوار
با این حال ما چطوری راهمون رو ادامه بدیم؟