أبوس عینک
چشمت را می بوسم

ابوس عینک قلى من وین جایب رقتک
چشمت را می بوسم، به من بگو پاکی ات را از کجا گرفته ای

ابوس عینک قلى من وین جایب طیبتک
چشمت را می بوسم، به من بگو پاکی ات را از کجا گرفته ای

اسکتک فى العین والجفن والاهداب
به تو اجازه می دهم در چشم من زندگی کنی و در پلک چشمم و مژگانم

وحظک بلبى واقفل علیک الباب
و من تو را در قلبم جای می دهم، و درهایش را بر رویت قفل می کنم

تتنس انفاسى وتحس باحساسى
تو با نفس های من تنفس می کنی و احساس مرا احساس می کنی

وتتاکد بنفسک یالغالى کم تساوى قیمتک
و می توانی اطمینان داشته باشی، عزیز من، که چه قدر با ارزش هستی و اهمیت داری

غیرتنى وغیرت اریى بالهوى
تو مرا تغییر دادی و ایده مرا پیرامون عشق هم تغییر دادی

لیتنلى راسى العنید
و تفکر سرسخت مرا نرمی بخشیدی

ذبحتنى وما عاد ینفعنى هوا
تو مرا فنا کردی و راه درمانی نیز نیست

ذبحتنى تى الورید ویلی ویلی
تو رگ های مرا قطع کردی و مرا فنا کردی، آه خدای من، آه خدای من