الحنونی
مهربانم
لما العقل والقلب یعطونی امر
هنگامی که عقل و قلبم به من امر می کنند
بمشی ع درب الحب لو کانت جمر
در مسیر عشق قدم بر میدارم حتی اگر مملو از ذغال داغ باشد
کونی الحنونی والوفیی بالهوى
من در برابر عشق صادق و مهربانم
بعطی وعد بیروح لکل العمـر
برای همیشه و تا ابد قول می دهم
انا هیی انا هیی انا هیی الحنونی
من مهربان اویم
لما القصه بتوصل لیی بتعطی حد عیونی
هنگامی که داستان به من می رسد، چشم های مرا به او می دهد
بعطی من قلبی الصادق
از قلب صادقم می دهم
ببقى ع الوعد وما بفارق
قولم را نگاه می دارم و ترکش نمی کنم
وین ما عطیو منو فارق
حتی اگر ترکش کنم مقابله به مثل کرده ام
انا هیی الحنونی
من مهربانم
حنونی الحنونی العشقانی وبضل
مهربان و مهربانتر باقی خواهم ماند
لو مهما لامونی وزعلو منی الکل
حتی اگر همه مرا ملامت کنند و همگان از من به ستوه آیند
انا هیکی راسی انا حره باحساسی
من این گونه ام، من با احساسم راحتم
قلبی بیحکی عنی بالحب انانیی
قلبم درباره من خودپسندانه با عشق سخن می گوید
وبیشهدلی انی بحر من الحنین
و تایید می کند که من به ژرفای دریا مهربانم