بغرامک مسلوبه
در عشق تو گرفتارم

بغرامک مسلوبه وجسمی منهار
در عشق تو گرفتارم و بدنم متلاشی شده است
لاجلک یا محبوبی لامشی عالنار
برای تو ای عزیزم بر روی آتش راه می روم
نارک ما رح طفیها
آتش تو را خاموش نخواهم کرد
بدی خلیها ولعانه
می خواهم هم چنان آتش تو را روشن نگهدارم
روحی إنت مدفیها ولولاک بتبقى بردانه
تو وجود مرا گرم نگاه می داری، بدون تو سرد خواهم بود
قصه وبدی کفیها
داستانیست که می خواهم ادامه اش دهم
وان خربت عمرت کبرت صغرت مش سألانه
حتی اگر پایان پذیرد موفق بوده است، بزرگ یا کوچک اهمیتی نمی دهم

ما کنت بعمری مهزومه ولا احترت بأمری
من هرگز شکست نخورده ام و هرگز پریشان نشده ام
رح أبقى بحبک مغرومه لآخر عمری
من هنوز دوستت دارم و عاشقت هستم، تا پایان عمرم
حبک غلغل جوا عروقی وبوجدانی
عشق تو در رگ ها و عروق من جاریست و در وجدان من

شو بتسوى کل المسکونه إنت ومش فیها
همه این دنیا برای چیست هنگامی که تو در آن نیستی
إنت محلیها بعیونی وإنت مضویها
تو آن را در چشمان من زیباتر می کنی و تو آن را روشن می کنی
ان خسرت العالم وربحته مش خسرانه
اگر من دنیا را ببرم یا آن را ببازم، بازنده نخواهم بود