شو کنت تقلی
چه قدر به من گفتی

شو کنت تقلی کرمالک عایش انا
چه قدر به من گفتی که من به خاطر تو زندگی می کنم
شو کنت تقلی بغرامکک دایب انا
چه قدر به من گفتی که تو در عشق من ذوب شده ای
کلامک وین غرامک وین
سخنانت کو، عشقت کو
شو غیرک قللی
دیگر چه چیز به من گفتی

کل ما اتذکر کلماتک بیطیر النوم
وقتی کلامت را به خاطر می آورم، خواب از من دور می شود
بتذکر کیف کنا مبارح و کیف صرنا الیوم
به خاطر می آورم که دیروز چگونه بودیم و امروز چگونه هستیم
غلطان و ما بتسال عنی
اشتباهت را و تو از من نپرسیدی
و بکلمه ما بتطمنی
و تو با سخنت مرا تسلی ندادی
و بتزید اللوم
و حتی بیش از آن ملامت کردی

بعدا بعینی نظراتک ما بتنتسى
نگاه هایت به چشمانم را نمی توانم فراموش کنم
کانت حنونه کلماتک لیش الاسى ؟
واژه های پر مهرت را هنوز در ذهن دارم، این ستم برای چیست
قلبی موعود لعندی تعود
قلبم به من وعده داده است که تو بازمی گردی
شو بیمنعک قللی
چه چیز از تو ممانعت کرده است؟ به من بگو

طمنی عنک مشتااقه مشااقه لیک
به من اطمینان بده، شر تو را دارم، اشتیاقت را دارم
الفرقه شو صعبه و حراقه و حیاه عینیک
جدایی سخت و سوزان است و زندگی در چشمان توست
لو ما من قلبی اشتاقلک
اگر شور و اشتیاق تو از قلبم نبود
صدقنی ما حنیت و لا عتبت علبیک !
باورم کن که تو را از دست نمی دادم و ملامتت نمی کردم