حسسنی بیک
احساسم کن
من قد ایه وانا روحی فیک
از چه زمان زیادی تا کنون روح و جان من با تو بوده است
من قد ایه بخاف علیک
از چه زمان زیادی تا کنون نگرانت بوده ام
حسسنی بیک وحیاه عینیک دنه لی فیک اکثر ما لیک
احساسم کن، و زندگی چشمانت، احساسم برای تو بیشتر از احساسم برای خودم است
من حق مره تحسنی
این حق منست که مرا احساس کنی
تاخدنی منی ضمنی
که مرا در آغوش بگیری و نگاه داری
مش تبقى جنبی فی وادی ثانی
که در کنارم و نه جای دیگری بمانی
والشوق الیک بیهدنی
و شور و شوقم برای تو می گذارد که بروم
کم لیل یطول وانت فی غیاب
شبهای بی تو بودن چه قدر طول می کشد
واصبر واقول حلو العداب
و به خودم می گویم که صبر کنم و این عذاب شیرین است
ولحد امتى انا حبقى ساکته یا حبیبی حس قلبی الی داب
و برای مدتیست که من درباره احساسم سکوت کرده ام، احساسی که از قلب سوخته ام دارم