وحشنی ایه
برای چه دلتنگم

وحشنی ایه من ده الی دایبه فیه
برای چه دلتنگم، این کیست که برایش می سوزم

انا هموت علیه والله روحی فیه
برایش می میرم، به خدا سوگند روح و جانم در اوست

وما بشوف عینیه یدق قلبی
وقتی که چشمش را می بینم دلم می تپد

واخبی لیه والنبی فیها ایه
برای چه پنهان کنم، به پیامبر سوگند اشکالی دارد؟

انا لی حسه بیه بتقول کلام عینیه
این منم که او را احساس می کنم که چشمش حرف می زند

یکون علقنی بیه یا انا یا قلبی
من و قلبم را به خودش وابسته کرد

فیها ایه خایف یقول
مگر چه اشکال دارد، می ترسد بگوید

انا مش حقول کل الی حسه بیه
من هم همه احساسم به او را نمی گویم

على ایه کل الغرام حتى الکلام باین اهو فی عینیه
چرا همه عشق ها و حتی سخنان در چشمانش ظاهر شده اند

ده حنینی وشوقی لیه دایما یزید من قد ایه بدریه
این شوق و صحبت منست که همیشه در حال افزایش است، تا کجا با او بسازم

یا غرام انا لو حکیت عن شوقی لیه ما یکفنیش ایام
ای عشق! اگر از اشتیاقی که نسبت به او دارم حرف بزنم، روزها و سالها کافی نیست

وسنین عمری فی هواه
و سالهای زندگیم در عشق او گذشت

فاتت اوام عدت ولا الحلام
رویاها گذشت، آرزو ها از دست رفت

یا حرام باین علیه بلمعه عینیه بیداری احلى غرام
در برق چشمانش زیباترین عشقها ظاهر می شوند