انت طفل کبیر
تو یه پسر بزرگی

انت طفل کبیر قاعد جوا زلمه وخایف تطلع صوب الدنیا وشایف
انک جوا بمأمن اکتر لاکن انت اسیر
انت طفل کبیر طیبه قلبک بالانانیه بحبک وبتتعلق فیا
تجرح قلبی ومانک عارف انک طفل کبیر
انت طفل کبیر
تو یه پسر بزرگی که درون یه مرد موندی و میترسی که بیرون بیای و با زندگی روبرو شی
میبینی که امنیت نداری، اما تو یه اسیری
تو یه پسر بزرگی که قلب مهربونت درگیر خودخواهیه
من دوستت دارم و تو مال منی
دلمو زخم زدی و فکر نکردی که بزرگ شدی
تو یه پسر بزرگی

بدک یالی تعشق فیها تخونها انت
انت تکسر خاطرها ترقد الیک تضم
وتسامح وتسامح
وتسامح غلطاتک کلها وانت ماتنهم
دوست داری برای کسی که عاشقته ناز کنی
اذیتش کردی، اما اون اومد که بغلت کنه
که ببخشه و اشتباهاتتو فراموش کنه
درست وقتی تو هیچ توجهی نشون نمیدادی

انت طفل کبیر عم بتلعب بالوقت الضایع
بایع قلبک عمرک بایع شاری الهم لقلق الحیره
کذب ووهم کبیر
تو یه پسر بزرگی که با وقتای تلف شده بازی میکنه
دل و زندگیتو میفروشی و درد و پریشونی و توهم به جاش میخری

انت طفل کبیر واللعبه الی بتحبک کسرتها
ضیعتها بلعباتک انت کبرت ع ایدیک انت
انت طفل کبیر
تو یه پسر بزرگی و اون اسباب بازی که دوستت داشت دیگه شکست
تو با بازیهات باعثش شدی، اون با تو بزرگ شده بود
تو یه پسر بزرگی