راجعالک
به سوی تو باز می گردم
راجعالک لأ کفایه بعاد
به سوی تو باز می گردم، فاصله بسیار زیاد است
دنا شوقی لیک بکفی بلاد
شور و شوق من به تو می تواند همه دنیا را پر کند
واحشنی یاأغلى حاجه لیا
دلتنگت هستم، ای باارزش ترینم
فاکرالک ذکریات وحجات
خاطرات و داشته هایم از تو را مرور می کنم
تعالالی نکمل الحکایات
به سوی من بازگرد و بگذار که این داستان را کامل کنیم
بعادک کان على عینیا
تو از منظر دیده های من خارج بودی
ولا حاجه تسوى لحظه معاک
هیچ چیزی ارزش یک لحظه با تو بودن را ندارد
محتاجه تانی لو اکون ویاک
دوباره نیاز دارم که با تو باشم
یاما نفسی ارجع لاقینی یا حبیبی
برای روزهای بسیاری می خواستم که باز گردم و عزیزم را پیدا کنم
وحشاک
دلتنگ توام
مشتاقه تاخدنی بالاحضان
دلتنگ لحظات صحبت در آغوش تو هستم
نتلاقى انا وانت زی زمان
دوباره مثل گذشته دیدار می کنیم
دی حاجات عودتنی علیها
چیزهایی هستند که تو پیش از این به من دادی
بصراحه انا مش ح اخبی علیک
صادقانه بگویم، از تو پنهانش نمی کنم
الراحه لقتها وانا بایدیک
وقتی در آغوش تو بودم، احساس راحتی می کردم
وبعدک عمری ما لاقیها
و پس از تو دیگر چنین نبودم