بحلم بلقاک
رویای دیدارت

یا سایبنی فی حیره و نار
لیل و نهار
بحلم بلقاک
عذبنی الشوق و تعبت
و مش هرتاح
غیر و انا ویاک
ای که مرا در سرگشتگی و آتش رها کردی
روز و شب رویای دیدارت را دارم
این شوق آزارم میدهد و خسته ام میکند
بی تو با هیچ کس هم راحتم نمیگذارد

بهواک انا و بدوب انا
و عشانک عمری یا عمری انا
بهواک انا و بدوب انا
و الیوم بیعدی علیا سنه
و بدوب انا
عاشقت هستم و در این عشق میسوزم
زندگی من برای توست ای زندگی من
عاشقت هستم و در این عشق میسوزم
هر روز چون سالی میگذرد و مرا میسوزاند

صدقنی واحشنی بجد
روحی معاک
والقلب حزین
مشغوله علیک فی البعد
و بستناک
و انا دایبه حنین
باور کن که بی حد و حصر دلتنگت هستم
روح و جانم با توست و ناراحتی قلبم را فرا گرفته است
در همین دوری با تو روزگار میگذرانم
و به انتظارت هستم
و مهربانانه میسوزم