لو اتقابلنا
اگه همو دیده بودیم

لواتقابلنا مره وحده استحاله نفترق
إحسانا بیقول اننا لو شفنا بعض هنتفق
ده احنا لسى ماتقبلناش وتقابلنا
امال بقى حیحصل ایه لو اتقبلنا
اگه یه بار فقط با هم روبرو میشدیم، جدایی برامون غیر ممکن میشد
احساسمون بهمون میگفت حتی با یه دیدار، ادامه میدادیم
هنوز دیداری نبود، اما احساسمون هم اینطور نبود
دارم فکر میکنم اگه واقعا همو میدیدم چی میشد

لو حد فینا حب حاجه التانی عمرو ماحبها
لو سالنا التانی تانی هنلاقیه بیحبها
مش عشان مایختلفشی ولا خایف
لا عشان بیحبها وماکنش عارف
اگه یکی از ما چیزی رو دوست داشت که مورد علاقه اون یکی نبود
شاید اگه دوباره میپرسید میفهمید که اونم دوستش داره
نه به خاطر اینکه از متفاوت بودن میترسه
فقط به خاطر اینکه تو همه اون مدت بدون اینکه بدونه دوستش داشته

ایوه بنفکر سوا نفس الحاجه بنفس الوقت
کل واحد عارف فین التانی بیعمل ایه دالوقت
احساسنا بیشوفو الکلام مکان جامعنا
حتى السکته لیها شوق لیها معانا
به طور همزمان به مسائل فکر میکنیم
هر کدوم فکر میکنیم اون یکی کجاست و چکار میکنه
احساسمون مشترکه
حتی تو سکوتمون هم عشق جاریه