هیلف و یرجعلی
میره و برمیگرده

هیلف یلف و یرجعلی
و هیجی قدامی و یدمعلی
عشان اسامحه و انسى و اعدیها
هیشوفنی هینهار قدامی
و هیقول و لا یوم من أیامی
دی ما فیش أیام من بعدیها
غلطه هیفوق بکره منها
و أما یعتذرلی عنها
میره و برمیگرده
پیش من و درست رو در روی من قرار میگیره
اشک میریزه و با التماس میگه منو ببخش و فراموش کن
زانو میزنه و میگه بی تو یه روز هم نمیتونم زندگی کنم
خیلی زود به اشتباهش پی میبره
و به شیوه خودش عذرخواهی میکنه

بکره أسامحه علیها
هلاقیه حس بغلاوتی
علشان جرب قساوتی
و عرف قیمه الدنیا وأنا فیها
وأنا مش فیها
یه کم بگذره میبخشمش
اون کسیه که برای من از یه گنچ بیشتر ارزش داره
چقدر برای دیدن من و زندگی بی من سختی کشیده
به تفاوتی که من توی زندگیش ایجاد کردم پی برده
فهمیده وقتی با منه دنیا بهش بها میده

أنا عمری ما إحساسی بیخیب
و أنا حاسه إنه هیجی قریب
بس ما عندوش لسا جراءه
بتاخذنا الدنیا و بتجبنا
و نسیب بنی آدمین و تسبنا
و مصیر الحی یتلاقى
تو عمرم هیچ وقت چنین احساسی نداشتم
همین احساس به من میگه به زودی بر میگرده
هیچ وقت دل و جرأت نداشته
همین باعث میشه به هم نزدیک و دور بشیم
اما یه روز به هم میرسیم و شروع تازه ای خواهیم داشت