مش قادره استنى
نمی توانم انتظار بکشم

مش قادره استنى یوم کمان ارجع بقى متشوقه
نمی توانم حتی یک روز هم انتظار بکشم، برگرد، اشتیاق دارم

حبیبی حلم عمری لحظه لقاک یاحریمنی منک بقالی زمان
عزیزم، رویای عمرم، لحظه دیدار توست، ای که دیر زمانیست که مرا از دیدارت محروم کرده ای

یا حبیبی خلاص آن الأوان نفضل هنا مع بعضنا
عزیزم تمام شد، وقت آن رسیده که بهتر است با هم باشیم

کفایه غبت عنی شوف کام سنه ملقتشی فیهم راحه و أمان
کافیست که این همه از من دور شدی، ببین چند سال است که در دوری تو، راحتی و امان نداشتم

عمری معک حیاتی ملک ایدک بستناک و صعب أعیش غیر لیک
عمرم را با تو هستم و زندگیم در دستان توست، منتظرت هستم و سخت است که با کسی دیگر جز تو زندگی کنم

ده انا من یوم معینی جات فعنیک وأنا عایزه أکون ویاک
روزی که چشم من در چشم تو افتاد، من می خواهم با تو باشم

انا عمری ما هأنسى وعدی لیک هافضل کده بالشکل ده
من در عمرم قرارم را با تو فراموش نمی کنم و بهتر است که همینگونه بمانم

هفضل احبک انته الحب ده و لاعیش فی الدینا یوم بعدیک
عاشق تو خواهم ماند، تو همان عشقی، در دنیا یک روز بعد از تو زندگی نمی کنم

احلى الاوقات وانا بین ادیک کل منایا تفضل معایا انا
شیرین ترین زمانها آنست که من در بین دستهای تو هستم و تمام آرزوهایم با من می ماند

روحی رایحه منی تعالالی بقا وحشتنی بجد حبیبی عنیک
روحم از وجودم بیرون رفته، بیا دیگر، ای عشقم چشمانت مرا واقعا مشتاق کرده اند