أیامی
روزهایم
یللی من لمسی بتشرق شمسی من عینیک
با لمس خورشید از چشمان تو شروع به تابیدن می کند
عم ترجف ایدی ومنا بعیدی موت علیک
دست هایم از دور می لرزند و من برای تو می میرم
حبک خلانی بعالم تانی بحبک هیک
عشق تو گذاشت که من در دنیای دیگری باشم، اینگونه که تو را دوست دارم
انا بنسى الدنیی لما بتغمرنی بایدیک
هنگامی که با دست هایت مرا لمس می کنی دنیا را فراموش می کنم
ایامی احلامی عم بیوعى الغرام عم شوفک ادامی
روزهایم و رویاهایم همگی عشق را بیدار می کند، و وقتی تو را در جلوی خودم می بینم
بسهر ما بنام بتوعی غرامی بکل الایام
بیدار می مانم و خواب به سراغ من نمی آید، عشقم را در تمام روزها بیدار می کنی
ما بقدر خبی الحب بقلبی لیل ونهار
نمی توانم عشق را شب و روز در قلبم پنهان کنم
عم بیوعینی و یخلینی کتیر بغار
مرا بیدار می کند و باعث می شود که حسادت زیادی داشته باشم
بتلمس ایدیی بحس بقلبی رح ینهار
وقتی که دستم را می گیری و لمس می کنی احساس می کنم قلبم در حال نابودیست
ما بنسى حبک یا حبیبی لو شو ما صار
عشقت را هر چه که بشود فراموش نمی کنم، ای عزیزم