خیانه
خائن
کنتی باینه قال بریئه وانتی خاینه فی الحقیقه
آنچه از تو بر می آمد این بود که گناهکار نیستی، اما در حقیقت تو گناه کاری
کنت فکراکی وفیه قناع وراه مختفیه
فکر کرده بودم که با وفایی، ولی تو خود را پشت آن مخفی کرده بودی
کل ده فی قلبک ولسه فاکره نفسک مش ضعیفه
همه این در دل توست و هنوز هم فکر می کنی که تو هم آدم ضعیفی نیستی
لا ضعیفه وبالخیانه افتکرتی انک قویه
نه، تو ضعیف بودی و با خیانت گمان کردی که تو توانایی
لیه یا خاینه ردتیلی حبی لیکی کره لیا
چرا ای خائن، عشقی که نسبت به تو داشتم با اکراه آن را به من بازگرداندی
یعنی کنتی بتضحکیلی وانتی ناویه الغدر بیا
یعنی تو با من می خندیدی و نیت داشتی که به من خیانت کنی
انا مش حاحزن عمری علیکی انا یکفینی حزنی علیا
در عمرم برای تو ناراحت نمی شوم، و همین ناراحتی خودم برایم کافیست
انا هانساکی عشان مش عایزه یفضل عایش جرحک فیا
می خواهم تو را فراموش کنم، به خاطر اینکه نمی خواهم زخم و دردت در من زنده بماند
مش هاعذب روحی معاا مش هاقولک غیر کفایه
روحم را دیگر با تو عذاب نمی دهم، دیگر جز اینکه به تو بگویم کافیست چیز دیگری به تو نخواهم گفت
کل ما اسمع کلمه خاینه تیجی صورتک قصاد عینیا
هر وقتی که کلمه ی خیانت را می شنوم، چهره ات در برابر چشمان من می آید