ماخدتش بالی
اهمیت نمی دهم

مختش بالی من یوم انا
اهمیتی نمی دهم، حتی امروز

ان انت یا غالی حبیتنی انا
که تو ای عزیز ارزشمند، مرا دوست داری

دایب فی هوای حالک من حالی
بنابراین در عشق من، فقط من را دوست داشته باش

وانا عشت لیلی بهواک انا
و من شبها را در عشق تو گذراندم

ولا کان فی خیالی تبقالی انا
و در ذهن و فکر نبود که تو برای من خواهی بود

و انه اللی بالک هو اللی فی بالی
و دقیقاً در ذهنم نبود که چه در ذهنم هست

اه واتاری سنین عدت بحنین
آه! و سالهای زیادی در شور و شوق گذشت

واحنا الاتنین ماحناش داریین
هنگامی که هیچ یک از ما ایده ای نداشت

ایه اللی جرالک یا حبیبی واللی جرالی
آن چه برای تو اتفاق افتاد عزیزم آن نبود که برای من اتفاق افتاد

لو کنت عرفتک انک کدا
اگر می دانستم که تو آن گونه ای

بتحبنی خالص بالشکل ده
که آن همه و آن گونه مرا دوست داری

انا کنت احکیلک حبیبی ایه اللی جرالی
برایت می گفتم عزیزم که چه برایم اتفاق افتاده است

واما انت حکیتلی حبیبی انا
و وقتی به من گفتی عزیزم

من فرحه قلبی مبقتش انا
من از شادی دیگر خودم نبودم

یاسلام على حبک حبیبی
آه چه قدر عشق تو زباست

یا حبیبی یا غالی
عزیزم، ارزشمندم