یا ابن الحلال
ای پسر حلال زاده
یا ابن الحلال لادیک عینی بتبعد لیالی وتنسانی وبعدین معاک
ای پسر حلال زاده، چشم هایم را به تو تقدیم می کنم، شبها را از من دور می شوی و مرا فراموش می کنی و دیگر با تو چکار کنم
یا ابن الحلال شوقی مالینی ودیما فی بالی وفی خیالی سنینی ف هواک
ای پسر حلال زاده اشتیاقم مرا در برگرفته و همیشه در فکر منی و در رویاهایم، سالهاست در عشقت سرگردانم
بحبک وحبک جوایا وفینی وفینک بتتقل بتعند ویایا یا قلبک یا عینک
دوستت دارم و عشقت در درون من و توست، با قلبت و چشمانت با من با سنگینی رفتار می کنی و مغروری و لجبازی می کنی
حب وحبینا وعملنا اللی علینا وازای بیهون یا حبیبی هوانا من بعد لقانا
عشق بود و عاشق شدیم و آنچه که بر ما بود را انجام دادیم، چگونه عزیزم بعد
از این همه ملاقاتی که با هم داشتیم این عشق را فراموش کنیم و از آن بگذریم
حب وحبینا وسهرنا فلیالینا بعد ده کله تروح تنسانا طب لیه تنسى
عشق بود و عاشق شدیم و در شبهایمان بیداری کشیدیم، بعد از این همه می روی و فراموش می کنی، چرا