فاکرنی
فکر می کنی

فاکرنی حعتبک و الومک و احسبک
فکر می کنی من تو را سرزنش و ملامت می کنم
بکره الشوق ینادیک
فردا دلتنگی تو را خواهد خواند
و اشوفک معایا و تطلب رضایا
و تو را می بینم که به سراغ من آمده ای و می خواهی که دل مرا به دست آوری
بکره تشوف بعینیک یا حبیبی
تو فردا با چشمانت خواهی دید، عزیزم!

لو فاکر احساسی لعبه فوق لنفسک فوق
اگر فکرمی کنی که احساسات من بازیچه دست توست، خودت را فریب می دهی
بکره البعد یعذب قلبک و ذوب من الشوق
فردا جدایی باعث رنجش قلب تو خواهد شد و از شدت دوری خواهی سوخت
لما حتسهر بعد لیالی وقلبک اید نار
شب ها را به خاطر دوری از من بیداری خواهی کشید، در حالی که قلب تو در آتش است
حتحس بکل الی جرالی و تجینی محتار
همه آن چه بر من گذشته است را حس خواهی کرد و با پریشانی به سراغ من خواهی آمد