أتحبنی
آیا مرا دوست داری

أتحبنی بعد الذی کانا إنی أحبک رغم ما کانا
آیا پس از آنچه اتفاق افتاد مرا دوست داری، من با وجود آنچه شد دوستت دارم

ماضیک لا أنوی إثارته حسبی بأنک هاهنا الآنا
نمی خواهم گذشته است را به هم بزنم، این که اینجا هستی برای من کافیست

تبتسمین وتمسکین یدی فیعود شکی فیک إیمانا
می خندی و دستم را می گیری، تردیدم در تو به واقعیت تبدیل می شود

عن أمس لا تتکلمی أبدا وتألقی شعرا وأجفانا
دیگر راجع به دیروز صحبت نکن، با موها و مژگان جلوه گری کن

أخطاؤک الصغرى أمر بها وأحول الأشواک ریحانا
من خطاهای کوچکت را پشت سر گذاشتم و چون ریحان شدم

لولا المحبه فی جوانحه ما أصبح الإنسان إنسانا
این برای عشق در آغوشش نبود، یک انسان هرگز انسان نخواهد بود

عام مضى وبقیت غالیه لا هنت أنت ولا الهوى هانا
یک سال گذشت و تو با ارزش ماندی، ترک تو نه آسان است و نه از سر عشق

إنی أحبک کیف یمکننی أن أشعل التاریخ نیرانا
دوستت دارم، چطور این را بسوزانم

وبه معابدنا جرادنا أقداح قهوتنا زوایانا
در حالیکه عبادتگاههای ما در آن است و فنجانهای قهوه ما در اطرافش

طفلین کنا فی تصرفنا وغرورنا وضلال دعوانا
در زاهی که پیش می رویم دو کودکیم، غرورمان و سایه های آرزوهایمان

کلماتنا الرعناء مضحکه ما کان أغباها وأغبانا
واژه های بزرگامن مسخره است، چه قدر ما و واژه هایمان گنگ و نامفهومیم

فلکم ذهبت وأنت غاضبه ولکم قسوت علیک أحیانا
چند بار وقتی ناراحت بودی رفتی، چند بار من به تو ظلم کردم

ولربما انقطعت رسائلنا ولربما انقطعت هدایانا
و شاید نامه ها و هدایایمان مغشوش است

مهما غلونا فی عداوتنا فالحب أکبر من خطایانا
اهمیتی ندارد دشمنیمان چه قدر بیشتر شده است، عشق از گناهانمان بزرگتر است

عیناک نیسانان کیف أنا أغتال فی عینیک نیسانا
چشمان ما دو آوریل است، چگونه می توانم آوریل را در چشمانمان بکشم

قدر علینا أن نکون معا یا حلوتی رغم الذی کانا
این تقدیرمان است که با هم باشیم، من با وجود گذشته شیرینم

إن الحدیقه لا خیار لها إن أطلعت ورقا وأغصانا
این باغ هیچ انتخابی ندارد، اگر او همه برگها و شاخه ها را ببرد

هذا الهوى ضوء بداخلنا ورفیقنا ورفیق نجوانا
این عشق نوری درون ماست، و دوست ما و دوست زندگی ما

طفل نداریه ونعبده مهما بکى معنا وأبکان
کودکی که پنهان و عبادتش کردیم، اهمیتی ندارد اگر گریه کند و ما را بگریاند

أحزاننا منه ونسأله لو زادنا دمعا وأحزانا
ناراحتی ما از اوست و از او می پرسیم که به ما اشک و غم بیشتری بدهد

هاتی یدیک فأنت زنبقتی وحبیبتی رغم الذی کانا
عزیزم با وجود گذشته دستانت را به من بده، تو زنبق منی