اراضى خدودها
گونها هایش
اراضى خدودها تزعل شفایفها
من با گونه ها و لبهایش آرایش می کنم
تسبل عیونها لو لمست کفها
وقتی دستانش را لمس می کردم، چشمانش نگاه می کردند
هیه قبالى تتنهد
کنار من آه می کشد
ارید احضنها اتردد
می خواهم او را در آغوش بکشم اما تردید دارم
اخاف احرجها یا سیدى
می ترسم او را در آغوش بکشم
وهیه بلمسه من ایدى
و او از لمس دستان من
تتحرک مشاعرها وعاطفها
احساس و مشاعرش حرکت می کند
على ایقاع اصابعها بدأت سینفونیه الاهات
سمفونی دردها در کنار ضربها آغاز شد، ای وای انگشتانش
ونبض قلبى بدأ یعزف على کل المقامات
و تپش قلب من شروع به نواختن همه دستگاهها کردند
على ایقاع اصابعها اغنى لیل یا عین
با ضرب هم انگشتش شب ای چشم من را می خواند
وادلع على خدودک واتحایل على الشفتین
روی گونه هایت عشق بازی می کنم و لبهایت را لمس می کنم