التحدیات
سر جنگ

تحدى من الى عینیکِ یاسیدتی قد سبقونی
یحملون الشمس فی راحاتهم وعقود الیاسمین
با همه کسانی که پیش از من به چشمت اومده بودن سر جنگ دارم بانوی من
اونها خورشید رو در دست و تاجی از گل یاسمن به سر داشتن

اتحدى کل من عاشرتهم
من مجانین واطفال ومفقودین فی بحر الحنین
ان یحبوکِ باسلوبی وطیشی وجنونی
اتحداکِ انا ان تجدی وطنا مثل فمی
وسریرا دافئا مثل عمری
اننی اسکن فی الحب
با همه کسانی که تو باهاشون زندگی کرده بودی سر جنگ دارم
از دیوانه و کودک بگیر تا آدمهایی که در دریای عشق گم شده بودن
تا تو رو به روش جسورانه و دیوانه وار خودم دوست داشته باشم
باهات سر جنگ دارم تا ببینم کجا میتونی جایی مثل لبهای من برای زندگی پیدا کنی
خوابگاهی گرم مانند زندگی من
من در عشق زندگی میکنم

فما من قبله اخذت او باقیه
لیس لی فیها حلول او قبول
اننی اسکن فی الحب
نه بوسه ای بوده و نه بوسه ای باقی مونده
هنوز همه راهها و توافقها هست
من در عشق زندگی میکنم

فاقرئی اقدم اوراقی تجدینی دائما بین السطور
اتحدى کل عشاقک یاسیدتی
اتحداهم جمیعا ان یخطو لکِ مکتوب هوىَ
کمکاتیب غرامی
پس قدیمیترین نوشته های منو بخون تا منو بین خطوطش پیدا کنی
من با همه اونهایی که به تو هشق ورزیدن سر جنگ دارم بانوی من
با همه اونها سر جنگ دارم
هیچ کدام نمیتونن برای تو نامه ای عاشقانه مثل نامه من بنویسن

او یجیئوکی على کثرتهم
بحروف کحروفی وکلام ککلامی
اتحداهم جمیعا اتحداهم اتحداهم
ان یکونوا قطره صغرى ببحری
او یکونوا اطفؤا اعمارهم مثلما اطفئت فی عینکِ یاعمری
اتحداکِ انا اتحداکِ انا
با وجود تعداد زیادشون
باز هم نمیتونن نامه ای در سطح نامه من بنویسن
من با همشون سر جنگ دارم
تا قطره ای کوچک در دریای من بشن
تا توی چشمات ببینم که با اونها فرق دارم
باهات سر جنگ دارم

ان تجدی عاشقا مثلی وعصرا ذهبیا مثل عصری
فارحلی حیث تریدین ارحلی حیث تریدین
واضحکی وابکی فانا اعرف ان لم تجدی
موطنا فیه تنامین کصدری
اتحداکِ انا
برای اینکه عاشقی مثل من و روزگاری طلایی مثل روزگار من پیدا کنی
برو به هرجا که میخوای بری
بخند و گریه کن که میدونم هرگز نمیتونی پیدا کنی
جایی مثل سینه من که بتونی آروم بگیری
باهات سر جنگ دارم