أکرهها
ازش بدم میاد
اکرهها واشتهی وصلها
ازش بدم میاد و دوست دارم که نزدیکش باشم
وإننی أحب کرهی لها
و نفرتی که بهش دارمو دوست دارم
أحب هذا المکر فی عینها
عاشق اون حیله و مکر توی چشمهاشم
وزورها إن زورت قولها
و اون دروغهاش وقتی مغرورانه حرف میزنه
اکرهها عین کعین الذئب محتاله
ازش متنفرم، از چشمهاش که مثل چشمهای گرگ میمونه بدم میاد
طافت أکاذیب الهوى حولها
دروغهای عاشقونه اطرافشن
قد سکن الجنون أحداقها
دیوونگی توی چشمهاش جا خوش کرده
وأطفأت ثورتها عقلها
و یه انقلاب عقلشو تباه کرده
اشک فی شکی إذا أقبلت باکیه
با خودم تردید داشتم که نکنه با گریه برگرده
شارحه ذلها
و شکوه کنه
فان ترفقت بها استکبرت
و اگه باهاش محترمانه برخورد کنم تکبر کنه
و جررت ضاحکه ذیلها
و بخنده و دور بشه و بره
إن عانقتنی کسرت أضلعی
اگه منو بغل کنه دنده هامو میشکنه
و أفرغت على فمی غلها
و نفرتشو توی دهن من خالی میکنه
یحبها حقدی ویا طالما وددت
کینه من دوستش داره و همیشه خواستتش
إذ طوقتها قتلها
وقتی بغلش کنم میکشمش