برید بیروت
نامه ای از بیروت
اکتب من بیروت یاصدقتی حیث المطر
از بیروت می نویسم دوست من، جایی که باران می بارد
محبوبه قدیمه تزورنا بعد السفر
یک معشوق قدیمی ما را پس از سفر دید
اکتب من مقهى على البحر
از کافه ای در ساحل می نویسم
و الیلول الحزین بلل الجریده
و سپتامبر ناراحت نوشته را پیش برد
وانتی تخرجین کل لحظه
و تو هر لحظه می روی
من قدح القهوه واسطر الجریده
از فنجان قهوه و سطرهای نوشته
هل انتی یاصدیقتی بخیر اخبارنا عادیه جدا
حالت خوبست دوست من؟ اینجا همه چیز عادیست
حبیتی حبیبتی کما عرفتها کا اکثر النساء
عزیزکم، عزیزکم، همانطور که او را مثل خیلی از زنان می شناسم
مشغوله بحسنها کاأکثر النساء
که با زیباییش چون دیگر زنان مشغول است
عشقت لنفسها کاأکثر النساء
مانند دیگران خودش را دوست دارد
طیبه قاسیه ناکره ناسیه کاأکثر النساء
مهربان، ظالم، سخت، فراموشکار، مانند دیگر زنان
أیتها القریبه البعیده عیوننا مشتاقه إلکی
دور و نزدیک، چشمانم مشتاق تو هستند
قلوبنا محتاجه إلکی اللـه کم احتـاج یاصدیقتی إلکی
قلب ما به تو نیاز دارد، آه خدای من، چه قدر به تو نیاز دارم دوست من
حین یجیء موسم الهدوء
وقتی فصل اقیانوسی می آید
کم بحثت یدای عن یدیکی
چه قدر دستم به دنبال دستت می گردد
فی زحمه الشوارع المبلله
در شلوغی خیابانهای خیس