علامک
تو را چه شده است
علامک یابعد عمری علامک
تو را چه شده است ای زندگی من
طوّلت بدلالک وبخصامک
ناز و دشمنیت را زیاد ادامه دادی
علامک بایع العشره وناسی
چرا با هم بودن را فروختی و فراموش کردی
وإنت سلوه همومی وناسی
تو آرامبخش غمها و مونس منی
إرجع یا أعز أهلی وناسی
بازگرد ای عزیزترین بین خانواده و مردمم
وحسسنی بمحبتک وإهتمامک
و بگذار محبت و توجهت را احساس کنم
وگفت وبالحجر عالباب أرامی
ایستادم و به سمت در سنگ پرتاب می کردم
طالب شوفتک یا أسمر ورامی
که تو ای زیبا و آهوی زیبا چشم را ببینم
صرت شوقی أنا بحبک ورامی
من در عشق تو شور و شوق دارم
کتبت أشعار وأشعار بغرامک
شعرها و شعرها در وصف عشق تو نوشته ام
وگفت أرمی الورد فوگ الشبابیک
ایستادم و گلها را بالای پنجره پرتاب می کردم
إفتح بابک وگلی شکو شبیک
در را باز کن و بگو تو را چه شده است
أنا حبک وحیدک منک وبیک
من عشق توام و از توام
أنا میت ویحیینی غرامک
من مرده ام و عشقت مرا زنده می کند
علامک یابعد عمری علامک
تو را چه شده است ای زندگی من
طوّلت بدلالک وخصامک
ناز و دشمنیت را زیاد ادامه دادی
جننی غرامک ویلی یاغرامک
عشقت من را دیوانه کرد، وای از عشق تو
غرامک یاغرامک
عشق تو، ای عشق تو
أنا بعضی على بعضی ترابا
در من بعضی به خاطر بعضی زندگی کرد
وفی کل الدروب دمی ترابا
و در همه راهها خونم را می بینی
ما ترى منی سرابا أم ترابا
آنچه کاه از من می بینی سراب است یا خاک
أنا شیخ وأرید حرص بیه
من بزرگم و می خواهم که حرص داشته باشم