یدک
دست تو
یدک التی حطت على کتفی کحمامه نزلت لکی تشرب
دست تو که بر شانه من نشسته، چون کبوتریست که پایین آمده تا آب بنوشد
عندی تساوی ألف أمنیه یالیتها تبقى و لا تذهب
برای من معنای هزار آرزو دارد، ای کاش بماند و نرود
الشمس نائمه على کتفی قبلتها الفا و لم أتعب
خورشید بر شانه من به خواب رفته است، هزاران بار می بوسمش و خسته نمی شوم
تلک الجمیله کیف أرفضها من یرفض السکنى على کوکب
چگونه از این همه زیبایی دست بکشم، چه کسی از زندگی بر ستاره صرف نظر می کند
قولی لها تمضی برحلتها فلها جمیع ما ترغب
به او بگو به سفرش ادامه دهد، او همه آنچه می خواهد را داراست
تلک الجمیله کیف أقنعها أنی بها معجب
چگونه این زیبا را متقاعد کنم؟ وقتی توسط خودش شگفت زده شدم
یدک الصغیره طفله هربت ماذا أقول لطفله تلعب
دستانت چون کودکیست که فرار می کند، به دختر کوچکی که بازی می کند چه باید بگویم
أنا ساهر و معی ید امرأه بیضاء هل أشهى و هل أطیب
من با دست سپید زنی بیدار شدم، آیا از این بهتر و زیباتر می شود؟