عایل
گریه کن

عایل یالأسمر عایل صبح ضعنهم شایل
گریه کن ای سبزه گریه کن، کاروانشان رفته است

ما أگدر على ثمنهم تسعین ناگه وحایل
توانایی دادن بهایشان را حتی با نود شتر هم ندارم

ماغیر هذی السمره الخلت بگلبی الحسره
این سبزه را که در دلم حسرتی گذاشت عوض نخواهم کرد

لک من زاخو ولحد البصره والگلب صاعد نازل
از زاخو تا بصره و قلب در حال تپش است

یاعین غیمی وصبی ونزلی الدمع لاتخبی
ای چشم ابری شو و ببار و اشک بریز و پنهان نکن

لیش عایش یاگلبی ومحبووبک إنت راحل
چرا زنده هستی ای دل من، عشقت رفته است

عایل یالأسمر عایل
گریه کن ای سبزه

راحت ریمه الجزیره ال على حدیثاتنا أمیره
آهوی جزیره نزد دختر جوان که ملکه است رفت

خلت الروح بحیره وگطعت حتى الرسایل
وجود را سرگشته کرد و حتی نامه ها را هم قطع کرد