لا تتنهد
آه نکش
لا لا تتنهد بعد شویه الضحکه تعود
نه، آه نکش، خنده پس از اندکی به چهره ات باز می گردد
والنار الل فی صدرک تبرد لا تتنهد
و آتشی که در سینه تو است سرد می شود، آه نکش
لا والله ما عندی حدود لإحساسی
به خدا سوگند برای احساساتم حد و مرزی وجود ندارد
أنا عاشق من قدمی لراسی
من سر تا پا عاشق توام
أنا کل لحظه معاک أتجدد لا تتنهد
هر لحظه با تو نیرو می گیرم، آه نکش
أذکر لیله ما غازلتک
شبی را به یاد دارم که برایت اشعار عاشقانه نخواندم
طارت فوق خدودی دمعتک
گریستی و اشکت در بالای گونه هایم به پرواز درآمد
لا وعیونک ما أتقصد لا تتنهد
نه به چشمانت قسم که از روی عمد نبود، آه نکش