مو طبیعی
طبیعی نیستی

لا والله انت مو طبیعی کم مره حلفت لی انتهى الموضوع
نه به خدا سوگند تو طبیعی نیستی چند بار سوگند خوردی که دیگر همه چیز تمام شده است

وینک من شفتها صرت ترجف وجمرات انتقامک نزلت دموع
کجایی، وقتی او را دیدی لرزیدی و انتقامت چون اشک جاری شد

رحت انت الجریح وتخلق أعذار وایدیک بحضن ایدیها نامت اسبوع
و تو در حای که آسیب دیده بودی رفتی و بهانه می آوردی و دستهایت در آغوشش یک هفته خوابید

حن ولان الغضبان نسى الاحزان والحرمان
مهربان شد و چون عصبانی بود، غم ها و ممنوعیت ها را فراموش کرد

مجرد ضحکت وقالت یا زعلان کذب یحتل مکانک یوم انسان
فقط خندید و گفت ای که قهر کردی محال است انسانی جای تو را بگیرد

بدیت من القلب تضحک وبست بشفایفک جرحک
و از ته دل شروع به خندیدن کردی و با لبهایت زخمی را که ایجاد کردی بوسیدی

یا قلبی بزعلک وصلحک مثل برکان أحسّک بین الضلوع
ای قلب من با قهر بودنت و آشتیت چون آتشفشانی در میان دنده هایم

لا والله انت مو طبیعی
نه به خدا سوگند تو طبیعی نیستی

انتظرها یا قلب متأسفه تقول بدمعه تجاملک أو عذر مقبول
ای قلب، منتظرش باش که بگوید متاسفم، با اشک همدردی کند و با بهانه ای قابل قبول

لسه انت بسببها کتله هموم وکوابیس الظنون وقله النوم
هنوز تو به سببش، غده ای از درد و کابوس های گمان و کمی خواب هستی

إنتبه إصحى إهرب ملیتنی أحزان
توجه کن، بیدار شو، فرار کن، مرا از اندوه پر کردی

حریتک معک وترید سجّان .
آزادیت در اختیار توست و تو زندانبان می خواهی