هات حضنک
آغوشت را بیاور
هات حضنک هات حزنک
آغوشت را بیاور، غمهایت را بیاور
هاتلی کل ضمه ضیعها حنانک
هر آغوشی که مهربانیت آن را از دست داد برایم بیاور
خذ دموعی خذ ضلوعی
اشکهایم را ببر، دنده هایم را ببر
خذ حیاتی اللی أداریها عشانک
زندگیم را که به خاطر تو مدارایش می کنم ببر
تشهد اللهفه علیه والحنین
حسرت و مهر بر من گواه هستند
ماهدا گلبی ولا نامتلی عین
نه قلبم آرام گرفت و نه چشمانم به خواب رفت
إنت حلمی حلم حلمی
تو رویای من و رویای رویای منی
واللی ذلتنی اللیالی لأجل أطوله
و شبی که مرا خوار کرد تا آن را بلندتر کنم
وإنت یومی ویوم یومی
و تو روز من و روز روز منی
واللی دوخ عمری من لحظه وصوله
و کسی که در لحظه رسیدنش عمرم را سرگشته کرد
انت راید انی اغرق وأنزل لنارک وأجیک
تو می خواهی که من غرق شوم و برای آتش تو فرود بیایم و نزد تو بیایم
وأنسى جنه فرحی وأجری للعنا مابین إیدیک
و بهشت شادیهایم را فراموش کنم و به سوی سختی بین دستهایت بیایم
هات أول دمعه یبکیها محب
اولین اشکی که از یک معشوق می غلطد را بیاور
هات أول ورده نامت بالکتب
اولین گلی که بین کتابها خوابید را بیاور
هات کل شی عاندک وأتعب شعورک
هر چیزی که با تو دشمنی کرد و خاطرت را خسته کرد را بیاور
ذکریاتک إنفعالاتک غرورک
خاطراتت، کنشهایت، غرورت