الرسم بالکلمات
نقاشی با واژه ها

لا تطلبی منی حساب حیاتی
از من نخواه که زندگیم را محاسبه کنم

ان الحدیث یطول یا مولاتی
سرور من! داستان ادامه خواهد داشت

کل العصور انا بها فکأنها
من در همه سنین هستم

عمری ملایین من السنوات
مثل این که زندگیم میلیونها سال به طول انجامیده است

تعبت من السفر الطویل حقائبی
توشه ام از سفر طولانی خسته شده

وتعبت من خیلی ومن غزواتی
خسته از اسبها و تاخت و تازهایم

لم یبق خد اسمر او ابیض
گونه ای سفید یا زرد نمانده است

الا وزرعت بأرضه رایاتی
با این حال هنوز بر روی زمین کشت می کنم

والیوم اجلس فوق سطح سفینتی
و امروز بر سقف کشتی ام می نشینم

کاللص ابحث عن طریق نجاه
چون دزدی که به دنبال راه فراری می گردد

این السبایا این ما ملکت یدی
اسیر من کجاست؟ دارایی ام کجاست

این البخور یضوع من حجراتی
گرامی حاصل از این همه خطر کجاست

الیوم تنتقم الخدود لنفسها
امروز گونه ها از خودشان انتقام می گیرند

وترد لی الطعنات بالطعنات
و زخمها را با زخم به م نباز می گردانند

إنی کمصباح الطریق صدیقتی
آه دوست من! من چون مسیر نور هستم

أبکی ولا احد یرى دمعاتی
گریه می کنم و کسی نمی تواند اشکهایم را ببیند

لا تطلبی منی حساب حیاتی
از من نخواه که زندگیم را محاسبه کنم

ان الحدیث یطول یا مولاتی
سرور من! داستان ادامه خواهد داشت

انا عاجز عن عشق ای نمله
من فوق العاده ام که مورچه کوچکی را دوست داشته باشم

او غیمه .. عن عشق ای حصاه
یا ابری را … اما نمی توانم ریگها را دوست داشته باشم

جربت الف محبه ومحبه
من هزاران دوست داشتن را تجربه کرده ام

فوجدت افضلها محبه ذاتی
و فهمیدم دوست داشتن خودم از همه آنها بهتر است

فالحب أصبح کله متشابها
زیرا همه عشقها مثل هم است

کتاشبه الاوراق فی الغابات
چون برگها که در جنگلها مثل هم هستند

کل الدروب امامنا مسدوده
همه درها در برابر ما بسته اند

وخلاصنا فی الرسم بالکلمات
و رهایی ما در نقاشی با کلمات است