متعرفش لیه
نمی دانی چرا
متعرفش لیه
نمی دانی چرا
فی وقت اما بحتاج حد جنبی اشتکیله
درست وقتی به کسی نیاز دارم تا به او شکوه کنم
بتبقى انت اول حد یجی فبالی اجیله
تو اولین کسی هستی که به او فکر می کنم
وتبقى انت اول حد افضفض یومها لیه
و تو کسی هستی که دلم را بی کم و کاست به او بخشیدم
متعرفش لیه
نمی دانی چرا
فى وقت اما اشوفک یومها بجرى علیک اوام
درست وقتی که تو را دیدم به تو متمایل شدم
وانا معک بحب کتیر أطول فی الکلام
وقتی با تو هستم، دوست دارم برای مدتی طولانی صحبت کنم
وأخد راحتى واحکى فى اللى نفسى احکى فیه
و احساس آزادی داشته باشم تا همه درونم را بروز دهم
متعرفش لیه
نمی دانی چرا
لو ابص لک ما بشلش عینی من علیک
اگر به تو بنگرم، چشمانم به تو خیره می شوند
واول باول کل حاجه بقلها لیک
همه چیز را همان اول به تو می گویم
ولیه بس صوتی بیحلى لما بینادیک
و چرا وقتی نامت را به زبان می آورم صدایم زیباتر می شود
ولیه بس اسمی بیحلى لو تندهنی بیه
و چرا نام من وقتی تو صدایم می زنی زیباتر می شود
متعرفش لیه
نمی دانی چرا
بحس انک انت اللی بقیت مسؤوله منه
احساس می کنم تو کسی هستی که برای من احساس مسئولیت کردی
واحس انک انت اللی انا مسؤوله عنه
و من احساس کردم که در برابر تو مسئولم
واحس ان فیک شایفه اللی انا بدور علیه
و احساس کردم که با تو همه آنچه را به دنبالش بودم یافتم
متعرفش لیه
نمی دانی چرا
انا ازای بقیت ما بخافش وجریئه فهواک
چگونه بی پروا رشد کردم و در عشقت کمین گرفتم
وبقدر على اللی ما یتقدرش علیه معاک
و با تو قادر به انجام ناممکنها هستم
ولو کان ده مش حب انت قلی ده یبقى ایه
اگر این عشق نیست، به من بگو چیست