مصدومه
شوکه شده ام
بیقول فی حقی کلام کتر مش حلو لیه
چرا آن حرفهای بد را درباره من می گوید
بیقول ملیش لازمه ف حیاتو من النهارده
می گوید از امروز برای من جایی در زندگیش نیست
وعشان مهوش عارف یقول بغلط فی ایه
و از آنجا که نمی تواند به من بگوید چه اشتباهی انجام داده ام
بیقول تعب منی عشان مشاعری بارده
می گوید از من خسته شده زیرا من احساس من سرد شده است
لو فیا عیب مش عیب یقول للناس علیه
اگر من اشتباهی دارم، طرح آن نباید ایرادی داشته باشد
ویحاکی فیه … مهو مش صغیر ع الکلام ده
و صحبت درباره اش، او کودک نیست، چرا اینگونه صحبت می کند
مصدومه بجد ومش بنطق ولا عارفه ارد
من واقا شوکه شده ام، نمی توانم صحبت کنم و نمی دانم چگونه پاسخ دهم
مصدومه عشان شکلو فعینی بقى مش ولا بد
از همه چیز شوکه شده ام چرا که مرا ناامید کرد
لو طول الوقت هنفضل نتکلم على بعض
اگر وقتمان را برای هم صرف کردیم
ح نخلی ایه للغرب عشان یحکو فیه
چه جایی برای صحبت درباره دیگران می ماند
ازای بینسى عشانو یاما عملت ایه
چگونه می تواند همه آنچه برایش کردم را فراموش کند
بعد اما کل حاجه حلوه عرفها بیا
پس از آن همه زیبایی که در من دید
معقول بقیت دلوقتی مش حلوه ف عینیه
چگونه امکان دارد تا این حد در دید او بد شده باشم
معقول کمان کل العبر طلها فیا
چگونه امکان دارد بتواند همه اینها را درباره من ساخته باشد
بالخیر انا من یومی بتکلم علیه
از اولین روز همه آنچه کردم گفتن خوبیها درباره او بود
وح یخسر ایه لو بالخیر اتکلم علیا
چقدر برایش سخت خواهد بود که از من خوبی بگوید