حسیبک ترن
ناله کنی رهایت می کنم
بس إستنى إوعى تقرب لیا
فقط منتظر بمان و به من نزدیک نشو
مکانک ما تلمسش إدیی
سر جایت بایست و دستانم را لمس نکن
ما بقاش یخیل علیا
من دیگر خیالاتی نمی شوم
بطل حرکاتک دیه مش ممکن لیک أحن
دیگه چنین نکن، امکان ندارد دوباره به تو محبت کنم
لو مهما تقول و تمنی لو طلت النجم العالی
هرقدر که بگویی و تمنا و خواهش کنی حتی اگر ستاره ای بلند مرتبه بمانی
والله لحسیبک ترن
به خدا سوگند ناله کنی رهایت می کنم
آه یا قادر یاللی ما بیهمک لیک عین تیجی و تورینی وشک
آه ای توانا، ای که هیچ چیزی برات اهمیت ندارد، هنوز روی رخ نمایی به مرا داری؟
هو إنت ما بتتعبش أعملک إیه علشان تمشی
یعنی تو خسته نمی شوی؟ چه کنم که بروی؟
و اللی إختشوا ماتوا صحیح
آنها که ترسیدند مردند، درست است
مش عایزه خلاص أسمع سیرتک
نمی خواهم دیگر چیزی در مورد تو بشنوم
و إنسى إنی فی یوم کنت حبیبتک
می خواهم فراموش کنم که روزی معشوق تو بودم
أیامی معاک مش فاکراها إنسانی یا ریت بقى و إنساها
روزهایم را با تو فراموش کردم، من و آن روزها را فراموش کن