زمان
روزگار

طول اللیل ما عم نام
همه شب را نمی خوابم

حتى نهاری احلام
و حتی روزم را خواب می بینم

بقعد فکر فیک
و می نشینم و به تو می اندیشم

قلبی ساکن فیک
قلبم در وجود تو زندگی می کند

کلو قالوا اوهام
همه گفتند که این ها تصور و وهم است

لالا ما بنلام
نه نه من را سرزنش نکنید

وین ما عم روح بذکرنی فیک
هرجا که قدم می گذارم تو را به یاد من می آورد

زمان
روزگار

قلبی استحلى من زمان
قلبم از زمان به درد آمد

انت الاحلى کنت تکون
تو ای زیباترین، جای تو آنجا بود

بالعیون و اشتاقوا  لعینین
بین چشمانم و دلشان برای تو تنگ شده است

مجنون و صرنا ثنین
و من و چشمانم تبدیل به دو دیوانه گشته ایم

قالو کیف بهواک
به من گفتند چگونه می توانم تو را دوست داشته باشم

قلی کیف بنساک
به من بگو چگونه می توانم فراموشت کنم

کل ما برکض لیک
هر گاه که به سوی تو می دوم

بتسحرنی عینیک
چشمانت مرا جادو می کنند

ارجعلی و کون و جناح
به سوی من برگرد و بال پروازی برای من شو

ارجعلی ت ارتاح
به سوی من برگرد و از بابت همه چیز خیالت راحت باشد

ارجعلی بدی کون
به سوی من برگرد من می خواهم

نجمه بسماک
می خواهم که ستاره ای در آسمان تو باشم